یک زن مینویسد

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

پریشب مامانم اینا مهمونمون بودن. براشون پیتزا درست کردم. برخلاف دفعات گذشته اینبار خیلی خوب از کار درومد. همیشه خمیری که درست میکردم رو کف سینی پهن میکردم تا نونش حسابی نازک بشه و اغلب به کاغذ روغنی میچسبید و به سختی جدا میشد. اما اینبار قالب زدم و خمیرشو کلفت تر گرفتم و موادشم قارچ و گوشت زدم که عالی شد.بابای من اصلا پیتزا بیرون رو دوست نداره اما از پیتزاهایی که من درست میکنم ، استقبال میکنه.بابام نگران عمو کوچیکه است و هربار ازش حرف میزنه بغض میکنه. به شدت وضعیت فعلی عموم و ندیدنش ناراحتم میکنه. عموم زمانیکه بندرعباس زندگی میکرد سرطان غدد لنفاوی داشت و پرتو درمانی میکرد. یه مدت خوب شد تا اینکه یکی دو سال اخیر دکترها گفتن تومور مغزی داره. عمل کرد اما روز به روز وضعیتش بدتر میشد و در حال حاضر دکترها جوابش کردن. الانم توی خونه است و بابام میگه قدرت راه رفتن رو از دست داده و تکلمش هم روز به روز بدتر میشه...افسرده و عصبیه و حوصله هیچکس رو هم نداره. عموم چندماهی میشه که به کرمان نقل مکان کرده اما من هنوز خونه اش نرفتم، در واقع جرات نمیکنم. تلفنی که باهاش صحبت میکنم از شنیدن لرزش صداش بغضم میگیره و اعصابم خرد میشه و مطمئنم اگه برم و وضعیت فعلیشو از نزدیک ببینم قطعا گریه ام میگیره و کنترل احساسم برام سخته. به دلم اومده عموم تا پایان سال نمیرسه.مادربزرگم حدود ۱۶ ماهه بخاطر سکته مغزی جا خواب هست. خوب حرف میزنه اما از ناحیه دست و پا فلج شده و پوشکش میکنن.دیشب بهش زنگ زدم تا احوالشو بپرسم. بغض داشت. بهش گفتم عزیز جون برام دعا کن. گفت چه دعایی؟ گفتم واسه عاقبت بخیریم، بعدشم دوتاییمون زدیم زیر گریه که خداروشکر داییم گوشی رو گرفت.بهبودی توی وضعیت جسمانی عمو و مادربزرگ من تقریبا محاله و نم یک زن مینویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک زن مینویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : write1woman بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 16:48

دیشب کرمان برف اومد البته نه در حدی که مدارس تعطیل بشن اما خب به اندازه ای که برف ندیده حساب نشیم، بارید...توی مدرسه هم آش درست کردن که من بار اولم بود همچین آشی میخوردم،با گل کلم و عدس درست شده بود. تمام وسایلشو مدیرمون آورده بود، تولدش هم بود.الانم هوا بسیار تا بسیار سرد هست.زنگ آخر هم سر طراحی سوالات آزمون آذرماه بچه ها بین همکاران کمی مشاجره شد، در واقع بین همکاران پسرانه و دخترانه. در آخر سوپروایزرها واسطه شدن که رابطه مون رو جوش بدهند، اما بدتر شد که بهتر نشد. به نظرم جلسه تاثیرگذاری نبود. تنها ثمری که داشت این بود: هرگز همکار آدم دوست آدم نمیشه که نمیشه که نمیشه.یه اتفاق عجیبی هم توی جلسه افتاد. مدرسه ما به اسم خودش کتاب کمک آموزشی چاپ کرده. ظاهرا کتابهای دور اول بالای صفحه هاشون عکس رنگین کمان طراحی شده. امروز یکی از اولیا با مدرسه تماس گرفته بود که این چه طرح مزخرفی هست بالای کتابها زدید! مگه نمیدونید رنگین کمان نماد چیه! موقعی که سوپروایزر داشت این مسئله رو مطرح میکرد همه ذهنمون رفته بود سمت کیان پیرفلک و خدای رنگین کمون و ... که سوپروایزر ادامه داد منم اول همین برداشت رو کردم و به مادر گفتم چاپ و تکثیر کتابهای ما برای ۸ ماهه پیش هست، ربطی به این واقعه نداره. چرا ایراد میگیرین؟ مادر هم گفته یعنی شما نمیدونیم رنگین کمون نماد آدمهای همجنس گراست؟؟!!! دارین از حالا برای بچه های ما عادی سازی میکنید...یعنی وقتی شنیدیم دهنمون وا موند.واقعا موندم چطور بعضی از آدمها میتونن از کاه کوه بسازن و جوری توی مسائل ریز بشن و آتو بگیرن که به ذهن هرکسی خطور نکنه. یک زن مینویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک زن مینویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : write1woman بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 16:48

چند روزی معده درد همراه با تهوع داشتم. گهگاهی پهلومم درد میگرفت. امروز رفتم سونوگرافی شکم و پهلو. گفت کبدت چرب هست، و یه خبر غیرمنتظره دیگه هم داد. گفت ساک حاملگی داری که حدود ۵ هفته و ۱ روز هست اما fp و ys که نمیدونستم چی هستن،دیده نمیشه.بهم گفت برو آزمایش خون بده و جواب هزمایشت چه مثبت چه منفی شد بعد ۱ هفته بیا برای سونوی مجدد.تمام وجودمو استرس گرفت و دکتر سونوگرافی هم متوجه تغییر حالتم شد. نمیدونستم از شنیدن این خبر باید خوشحال باشم یا ناراحت، فقط میدونستم استرس دارم و نگرانم.آزمایش خون رو دادم، اما نتیجه شنبه میاد. رفتم کیت بارداری خریدم و تست زدم دیدم دو خط صورتی شد. فقط گریه کردم. هنوز نمیدونم از خدا چی میخوام. شوهرم خیلی خوشحال شد. چشاش برق میزنه. اما من وحشت زده ام. نمیدونم باید برای بارداری پوچ دعا کنم یا برای شکل گیری جنین. اصلا نمیدونم باید تا نوبت دوم سونوگرافی چه طوری روزهامو بگذرونم. یک زن مینویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک زن مینویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : write1woman بازدید : 193 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 16:48